مشاعره الفبایی حرف ق
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مردم از سخن و علم پر بهاست
ناصر خسرو
قرض است کارهای بدت نزد روزگار
یک روز اگر ز عمر تو ماند ادا کند
شفایی کاشانی
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
تو را جز صبر کردن چیست درمان
ویس و رامین
قطره ی اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم
مسکین بخارایی
قفس تنگ فلک، جای پرافشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست
صائب تبربزی
قلب هر خاکی که بشکافد، نشانش عاشقی ست
هر گلی که غنچه زد، نامش شقایق می شود
خلیل ذکاوت
قناعت کن اگر در آرزوی گنج قارونی
گدای خویش باش ار طالب ملک سلیمانی
پروین اعتصامی
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند بیامرز به دشنامی چند
حافظ
قیاس امروز گیر از حال فردا
که هست امروز تو فردای دیروز
عرفی
قیمت دُر نه از صدف باشد
تیر را قیمت از هدف باشد
سنایی غزنوی
قسم به جان تو خوردن طریق عزت نیست
به خاک پای تو کان هم عظیم سوگندست
سعدی
قومی که گفته اند حقیقت پدید نیست
در حیرتم که غیر حقیقت چه دیده اند
فواد کرمانی
قلم شیرین و خط شیرین سخن شیرین و لب شیرین
خدا را ای شکر پاره مگر طوطی قنادی
شهریار
قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش
با همتی که بال هما میدهد به دل
شهریار
قرن ها می رود و ذکر جمیل سعدی
همچنان مانده در افواه انام ای شیراز
شهریار
قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
شهریار
مطالب مرتبط پیشنهادی:
برای مشاهده اشعار با حروف دیگر به صفحه مشاعره الفبایی مراجعه کنید.