سرگرمیشعر و مشاعره

مشاعره الفبایی حرف ذ

فال حافظ
4
(6)

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

سعدی

ذات تو غنی و ما همه محتاجیم

محتاج به غیر خود مگردان مارا

پیر هرات

ذات تو برزمین اثر لطف ایزدی است

عدل تو در جهان نظر رحمت خداست

ظهیر فاریایی

ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من

چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم

سعدی

ذره ذره کاندرین ارض و سماست

جنس خود را همچو کاه و کهرباست

مولوی

ذات نایافته از هستی بخش

کس تواند که شود هستی بخش

جامی

ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است

ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

حافظ

ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد

زآسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری

حافظ

ذروه کاخ رتبتت راست زفرط ارتفاع

راهروان وهم راراه هزارساله باد

ذرخش گرنخندد به گاه بهار

همانا نگریدچنین ابر زار

ذکررخ وزلف تودلم را

وردیست که صبح و شام گیرد

حافظ

ذکر رخ و زلف تو دلم را
وردیست که صبح و شام دارد

حافظ

ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من

کز در مدام با قدح و ساغر آمدی حافظ

ذکرست کمند وصل محبوب

خاموش که جوش کرد سودا

مولوی

ذکر گل و بلبل و خوبان باغ
جمله بهانه‌ست چرا می‌کند
غیرت عشق است وگر نه زبان
شرح عنایات خدا می‌کند

دیوان شمس

ذوق يك لحظه نگاه تو به آن مي ارزد
كه كسي تا به قيامت نگران بنشيند

مطالب مرتبط پیشنهادی:

شعر با ر

شعر با د

برای مشاهده اشعار با حروف دیگر به صفحه مشاعره الفبایی مراجعه کنید.

از نظر شما این مطلب چقدر مفید بود؟

میانگین امتیاز 4 / 5. تعداد آرا: 6

برای این مطلب امتیازی ثبت نشده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا